صعود مسیحعلیه السلام به آسمان
مسیحیان و مسلمانان در این جهت اتفاق نظر دارند که حضرت مسیحعلیه
السلام به آسمانها رفته و الآن زنده است، گرچه در خصوصیات آن با هم اختلاف
نظر دارند. مسیحیان میگویند: حضرت مسیحعلیه السلام به دار آویخته شد و
سه روز بعد از کشته شدن و دفن شدن از قبر بیرون آمد و به آسمانها صعود
کرد.ولی مطابق نظر مسلمانان که از ظاهر آیات قرآن برگرفته شده حضرت
مسیحعلیه السلام به دار آویخته نشد و کشته نشد بلکه مستقیماً به آسمانها
رفت و کس دیگری به جای او به دار آویخته شد.
حضرت مسیحعلیه السلام سی ساله بود که به نبوت مبعوث شد و سه سال هم مبعوث به رسالت بود و در سن سی و سه سالگی به سوی آسمان رفت.
ابوالفضل
عبداللَّه بن محمد بن صدیق غماری میگوید: «قول صحیحی که محدّثان و
مورّخان همچون ابن جریر و ابن کثیر و دیگران بر آن اعتماد کردهاند این است
که مسیحعلیه السلام در حالی که سی ساله بود بر وی وحی شد و در روی زمین
مکث کرد تا در سن سی و سه سالگی به آسمان رفت، و این قولی است که جمهور
علما بر آن اعتماد کردهاند».[1]
در مورد حکمت رفتن حضرت مسیحعلیه
السلام به آسمان در حالی که زنده است با وجودی که معجزه بوده و خرق نظام
طبیعی است ممکن است اینگونه توجیه کنیم:
اولاً: چون حضرت مسیحعلیه
السلام رهبر مسیحیان جهان به شمار میآید نزول و فرود آمدن او بعد از ظهور
حضرت مهدی علیه السلام و تشریک مساعی با حضرت میتواند در جلب توجه مسیحیان
که جمعیت بسیاری را تشکیل میدهند بسیار مؤثّر باشد.
ثانیاً: در مورد
اینکه چرا حضرت مسیحعلیه السلام تاکنون زنده مانده شاید بدین جهت باشد که
تحت تربیت خاص الهی قرار گرفته تا در عصر ظهور بتواند در برپایی حکومت عدل
گستر جهانی حضرت مهدیعلیه السلام سهم داشته باشد.
ثالثاً: اینکه حضرت
مسیحعلیه السلام به آسمانها برده شد ممکن است بدین جهت باشد که آمدن
پیامبری جدید و اولی العزم یعنی حضرت محمّدصلی الله علیه وآله متوقف بر
رفتن پیامبر سابق و نسخ شریعت او است؛ زیرا دو حجت خدا در عرض هم در روی
زمین امکانپذیر نیست، همانگونه که در علم کلام به آن اشاره شده و بر آن
اقامه برهان شده است.
در انجیل یوحنّا آمده است: «روزی از روزها عیسی به
مردم فرمود: من با شما در وقت کمی هستم، سپس به سوی آنکه مرا فرستاد باز
میگردم زود است که شما مرا دنبال کرده و جست و جو کنید ولی مرا نخواهید
یافت. و آنجایی که من هستم شما استطاعت و قدرت ندارید که بیایید».[2]
و
نیز آمده است: «از من شنیدید که به شما چه میگویم من میروم و سپس به سوی
شما بازمی گردم و خوشحال خواهید شد؛ زیرا پدر از من بزرگتر است. من به
طور حتم از الآن به آن امر قبل از حدوثش خبر دادم تا وقتی که حادث شد به آن
ایمان آورید. من سخن را بعد از آن طولانی نخواهم کرد، زیرا آقای این جهان
خواهد آمد».[3]
و نیز آمده است: «بعد از مدت اندکی مرا نخواهید دید،
آنگاه بعد از مدت اندکی مرا مشاهده خواهید کرد... شما نیز الآن محزون
خواهید شد ولی من زود بر خواهم گشت، و شما را میبینم که قلبهایتان شاد
خواهد شد و کسی نمیتواند این شادی را از شما سلب کند... من از جانب پدر
خارج شده و به این جهان آمدم، ولی الآن این جهان را رها میکنم و به سوی
پدر میروم».[4]
قرآن کریم در چند موضع به این مطلب اشاره کرده است:
در
سوره نساء آمده است: « وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ
بُهْتاناً عَظِیماً وَقَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ
مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَما قَتَلُوهُ وَما صَلَبُوهُ وَلکِنْ شُبِّهَ
لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ
بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَما قَتَلُوهُ یَقِیناً بَلْ
رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَکانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً وَإِنْ مِنْ
أَهْلِ الْکِتابِ إِلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ
الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً»؛[5] «و (نیز) به خاطر کفرشان و
تهمت بزرگی که بر مریم زدند. و گفتارشان: که ما مسیح عیسی بن مریم پیامبر
خدا را کشتیم. در حالی که نه او را کشتند و نه بر دار آویختند، لکن امر بر
آنها مشتبه شد. و کسانی که در مورد (قتل) او را اختلاف کردند، از آن در شک
هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروی میکنند. و قطعاً او را
نکشتند. بلکه خدا او را به سوی خود بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است. و
هیچ یک از اهل کتاب نیست مگر اینکه پیش از مرگش به او (حضرت مسیح) ایمان
میآورد، و روز قیامت، بر آنها گواه خواهدبود».
و نیز میفرماید:« إِذْ
قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلی
والِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النّاسَ فِی
الْمَهْدِ وَکَهْلا...»؛[6] «(به خاطر بیاور) هنگامی را که خداوند به عیسی
بن مریم گفت: یاد کن نعمتی را که به تو و مادرت بخشیدم زمانی که تو را به
روح القدس تقویت کردم که در گاهواره و به هنگام بزرگی با مردم سخن
میگفت...».
رابعاً: ممکن است که زنده بودن حضرت مسیحعلیه السلام تا
بدین مدت به جهت صحّه گذاردن بر طول عمر حضرت مهدی علیه السلام باشد مطابق
قاعده معروف: «بهترین دلیل بر امکان یک شییء وقوع آن است». همانگونه که
در حکمت طول عمر حضرت خضر به همین نکته اشاره کرده است.
سدیر صیرفی در
حدیثی از امام صادقعلیه السلام نقل کرده که حضرت فرمود: «وامّا العبد
الصالح الخضرعلیه السلام فإنّ اللَّه تبارک وتعالی ما طول عمره لنبوّة
قدّرها له ولا لکتاب ینزّله علیه ولالشریعة ینسخ بها شریعة من کان قبلها من
الانبیاء ولا لإمة یلزم عباده الإقتداء بها، ولالطاعة یفرضها له، بلی انّ
اللَّه تبارک وتعالی لمّا کان فی سابق علمه ان یقدّر من عمر القائمعلیه
السلام فی ایام غیبته ما یقدّر وعلم ما یکون من انکار عباده بمقدار ذلک
العمر فی الطول، طوّل عمر العبد الصالح من غیر سبب اوجب ذلک إلاّ لعلة
الاستدلال به علی عمر القائمعلیه السلام، ولیقطع بذلک حجة المعاندین لئلا
یکون للناس علی اللَّه حجة»؛ «و امّا عبد صالح یعنی خضر، پس خداوند تبارک و
تعالی به جهت نبوّتی که برای او تقدیر کرده باشد عمر او را طولانی نکرد، و
برای کتابی که بر او نازل کند یا شریعتی که بدان، شریعت انبیای پیشین را
نسخ کند یا امامتی که اقتدای به آن بر بندگانش لازم باشد، یا طاعتی که آن
را برای او فرض نماید، عمر او را طولانی نکرد، بلکه همانا خداوند تبارک و
تعالی چون در علم سابق خود طول عمر قائم -علیه السلام - را در ایام غیبتش
به آن اندازه که مقدّر کرده تقدیر نموده بود و از طرفی میدانست بندگانش
این مقدار از عمر طولانی را انکار میکنند لذا عمر عبد صالح را بدون جهت
دیگر طولانی کرد تا دلیلی بر عمر قائمعلیه السلام باشد، و نیز تا به واسطه
آن حجت و استدلال معاندین قطع گردد تا برای مردم بر خداوند حجتی
نباشد».[7]
پی نوشت:
[1] اقامة البرهان علی نزول عیسی فی آخرالزمان، ص 90 - 92.
[2] انجیل یوحنّا،اصحاح 7، ص 312، رقم 33 - 34.
[3] انجیل یوحنّا، اصحاح 14، ص 339، رقم 28 - 30.
[4] همان، اصحاح 16، ص 345، رقم 16 - 28.
[5] سوره نساء، آیات 156 - 159.
[6] سوره مائده، آیه 110.
[7] اکمال الدین، ص 357، ح 50، غیبت طوسی، ص 172، بحارالانوار، ج 51، ص 222، ح 9.
جنبش سایبری سفیران موعود (عج) - http://safiran-e-mouood.blog.ir